سلام بانو...
زینت الدین زکزاکی..
بانوی آرمانی من!
مدال زرین دوش دین و عشق..
خدا می داند این روزها کجایی..
چه بر سرت می آورند آنها که اینچنین بر سرت آوردند..
مادر شش شهید!!
شش شهید را تو پروردی ای ام البنبن این روزهای اسلام!!
رو سفید کردی ام البنین علی را ای بانوی رنگین پوست من!
بعد از این لعنت بر همه رنگها جز رنگ تو و رنگ خون شش شهید تو..
اینجا در گلزار شهدای نیجریه چند مزار شهید سهم توست؟
چند مزار شهید؟!
ای مادر شهدا..
تو این روزها کجایی؟
اینجا مادران شهدا روی مزار شهیدشان سبزه و هفت سین می گذارند..
تو این روزها کجایی..
خدا کند مثل معصومه آباد ما چنگال گرگهای حرامی
هرگز ....
دل تو این روزها کجاست زینت الدین؟
بانوی آرمانی من..
نماز میخوانی..سجده می روی..آیات جهاد را زمزمه میکنی...
ای آیه ناب جهاد..
تو داری با خون شش شهیدت ظهور مولا را رقم می زنی..
آنهم با تجسم انقلابی که خمینی اش را از اینجا مرید شده ای..
این چفیه را شیخ از اینجا به دوش انداخته..
از اینجا حجاب زینبی را گرفته اید بانوان اهل ظهور..
وای برما!
اگر اینجا بی خیال رنگهای مقدس تو شویم!
وای برما اگر اینجا دل امام روح الله و امام سیدعلی دلخوش به ما نباشد!
وای برما اگر شهید پروری را به بی خیالی بفروشیم!
وای برما اگر حجاب ما تو را و بانوان اهل ظهور نیجری را دلخون کند!
وای بر ما اگر چفیه ها را به باد فراموشی بسپاریم!
وای برما اگر..اگر..
خون شهیدان تو ما را بیدار نکند و
ظهور را رقم نزنیم..
وای بر ما !
اگر قطره ای خون از تو بر روی زمین جاری شود..
ام البنین آرمانی زنان مسلمان!
تو را به دست بانوی بانوان، فاطمه زهرا سلام الله بانوی آرمانی دو دنیا می سپاریم..
به دستان زینب علی سلام الله علیهما..
تو را به خدای شهیدان می سپاریم...
آن سوی مرز
زنی روزی هزار مرتبه می میرد
و می دود به سوی قتلگاه چهار شهیدش
این سوی مرز
زنی به فکر
اصلاح نژاد شاهین
برای شانه ی اعراب
از تارو پود ریزگرد و فتنه
تبلیغ می کنند
آب زرشک را و لیبرالیسم بی خیالی را
صعود دلار و سقوط دوغ
جنجال جام و جادوی برجام
این سوی مرز
بناست اچ آی وی
با سگ و شوالیه و شراب
وبا سفارت فنارسه و جان کری و شیرپاستورریزه
خواهرخوانده شوند با هم
از اعتماد به ابتکار
از آرمان به سیاست روز
او می آید ، نمی آید، می آید ، نمی آید
این سوی مرز
عرض کندولانس و تسلیت و لاس های دیپلماتیک
آن سوی مرز
خمینیون تازه بی هیچ نسبتی به نام و خون خمینی
با هفت هزار شهید یمنی
هزار شهید تازه ی نیجریه
این سوی مرز
لطفا چراغ ها خاموش!
دهان ها بسته!
آن سوی مرز حماسه است و گریه
می بینی آقا روح الله!
اطراف خانه ات خبری نیست
تو رفته ای آن سو
در زاریا و ضاحیه و غزه
و تیر خورده ای
عمامه ات خونین است
تمام مصطفاهایت را کشتند!
نکند آقاروح الله!
تویی که داری گریه می کنی
با چشم های خونی زکزاکی!
26 آذرماه 1394- علی رضا قزوه*
* در این تاریخ هنوز سه فرزند دیگر زینت زکزاکی به شهادت نرسیده بودند.
گوشه ای از سخن احسان رجبی (عکاس) در مورد عکسی که پس از شهادت شهید حاج امینی گرفت :
بعد رفتم سراغ امیر حاج امینی. او هم راحت آرمیده بود. گویی مدت هاست که در خواب است. چهره درشتی از او گرفتم و بعد تمام قد .
هیچ وقت فکر نمی کردم که عکسی که می گیرم به این اندازه مشهور شود. خوشحالم از این که این عکس آرامش خاطری است برای همه خانواده های شهدا. آنها که عکس و تصویری از شهادت فرزندانشان ندارند و نمی دانند چه حالی داشته وقی به شهادت رسیده است. وقتی خانواده های شهدا آرامش و زیبایی شهید حاج امینی را می بینند قطعاً تسلی پیدا می کند.
گفته می شود تا کنون هشتصد هزار نسخه از این عکس چاپ شده است اما من نمی دانم، الان مادر این شهید کجاست؟ شنیده ام از تهران کوچ کرده است. پدر شهید، فوت کرده و مادرش در یکی از روستاهای ساوه به سر می برد. نمی دانم آیا کسی به مادر او سر می زند یا نه؟
دوست دارم یک روز با دوربین سراغ این مادر بروم، مادری که فرزندش، با آرامشی ملکوتی، آنچنان زیبا به شهادت رسیده و با تصویرش خیلی ها اگر خودمانی بخواهم بگویم؛ صفا می کنند.
گوشه ای از وصیت نامه شهید حاج امینی
خدا خودش بهتر می داند چند وقتی دور کتابهای شهدا نمی چرخیدم..
و برای خودم متأسفم چون روحم شده انباری بهترین کتابها ولی بدون عمل..
تا اینکه شب اربعین دعوت شدم به یک ضیافت خاص شهدایی!
یعنی خاص هاااا !!
اینکه این ضیافت، برام جواب سئوالهای زیادی رو داشت و ماجرای خاص بودنش چی بود، به کنار..
ماجرا اتمام حجت خدا بود که به خودش پناه می برم.
اما جریان شهید نطلبیده نازنین ما اینه که یکدفعه صاحب مجلس نشست کنارم و این کتاب رو گذاشت توی دستم:
بلی! کتاب زندگی شهید محمدرضا تورجی زاده
بخونیدش! همین!
ساعت 18 از پل هاشمیه مشهد تا بنای منتظریه