به سوی تو در حرکتم؛ و تو از لطفت تنهایم نگذاشتی؛
سلام دوست عزیزم ، یعنی رفیق شما ما رو لایق میدونه ؟؟
خسته شده ام از زمینی بودن....
خواهری خیلی ذوق زدم برام کامنت گذاشتین ، منبع صحبت آقا رو پیدا میکنم و میفرستم براتون...
سلام دوست جان...
خوبین شما ؟؟
یه سؤال تخصصی....
چه جوری میشه که خدا برای بندگانش کافی شود ؟؟
و بنده اش احساس نیاز به غیر نکند؟؟
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
شاعر: کربلایی محسن داداشی
سلام به جرم عشق ، بابا جان من منتظر پست جدید شما هستم ....
ماجرای راهیان نور و....
سلام به جرم عشق ، از سید مرتضی بگو...چقدر جالب ، واژه ی حضور و نگرانی....این دقیقا همان حس من است وقتی به عکس سید مرتضی نگاه میکنم ، اگه خدا بخواد منم بزودی پست مربوط به فکه رو میذارم...
شهدا باهام رفیق شدن ، اما به این حد راضی نیستم ، میخوام بیشتر باهاشون دوست بشم ،
رفیق قدیمی شهدا ، یکم از رفیقات برامون بگو ، منتظر پست هات هستم .
راستی یه جمله توی معبر عشق هنوز هم ذهنم را به خودش مشغول کرده ، جمله این بود : لعنت بر قلمی که از مظلومیت خمینی و یارانش ننویسد....
البته شاید این جمله برای این جا مصداق نداشته باشد ، ولی حتما برات تجربه شده که بعضی جملات توی ذهن آدم ثبت میشه ، این برای من از همون جمله هاست...
ان شاالله موفق باشید .
سلام به جرم عشق جون ، خیلی قشنگ وصیت نامه رو تحلیل کرده بودین ...منتظر پست جدیدتون هستم .
راستی یادتون رفته بود اولین شهید زندگی تون رو برامون معرفی کنید ، با بخشی از وصیت نامشون .
سلام به جرم عشق ،
وقتی آبجیم گفت به جرم عشق دعوتمون کرده ، کلی ذوق زدم ، گفتم : وای آخ جون...دامادمون با تعجب گفت : به جرم عشق کیه ؟؟ و خواهرم گفت به جرم عشق همون خانوم ....
که امروز برامون مهمون اومد و مامان هم دست تنها بود و نشد...!!!
ولی ان شاالله بعد تعطیلات مزاحمتون میشم .
آره راست میگین...اولین شهیدتوون ناصر الدین باغانی ...!
چرا پست نمیذارین خب ؟؟
چرا باید زبونتون قفل شه ؟؟
من قدرت درکم پایینه ، نمیتونم علت شما رو درک کنم ، ولی خلاصه بگم که حسابی منتظر پست هاتوون هستم ....
سلام به جرم عشق ، حکایت نفربر شما ، حکایت عشق است و نشانه های معشوقه....
رد پایی که معشوقه میگذارد تا بگوید : فراموش نکرده ام که هستی...
و چه زیباست همیشه چشمهایمان را برای دیدن نشانه ها باز کنیم...
از توی شوک بیا بیرون رفیق...بنویس !!
مینویسم "کانال"…
سرماییها یاد کولر میافتند،
دیپلماتها یاد سوئز،
سیاستمداران یاد رسانههای ارتباط جمعی!
اما آنها که با تشنگی و عطش آشنایی دارند،
کانال برایشان واژه درد آوریست…
کانال برایشان تداعی کنندهی کانال کمیل و حنظله است.
و تو خوب میدانی چه میگویم.
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود
اکران فیلم شروع شد،
شروع فیلم سقف یک اتاق
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق
سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
صدای همه در آمد
اغلب حاضران سینما را ترک کردند,
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.
زیرنویس:
این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...
سلام به جرم عشق جان ، ممنون از حضورتون...
هنوزم نمیخواین قلم به دست بگیرین ؟؟
چقد خوبه که برای سید مرتضی بنویسین...
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود...
تنهاکسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد...
با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت...
تنها خریداریست که دلهای شکسته را بهتر برمیدارد...
تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند...
وقتی همه پشت کردند اغوش میگشاید...
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود...
وتنها سلطانی است که دلش با بخشیدن ارام میگیرد نه با تنبیه کردن
خدا قوت
براتون کم یاب ترین ویژگی وبلاگ نویسان تازه رو آرزو میکنم استقامت
به امید ظهور